جنگ قلعه ای و جنگ میدانی
در عالم جنگها را به دوگونهی ساختاری افراز کردهاند. جنگهای قلعهای و جنگهای میدانی. سیرِ تمدنیِ بشری نشان میدهد که جنگآورانِ عالم آرام آرام از جنگهای قلعهای به سمتِ جنگهای میدانی تغییرِ ساختارِ نظامی دادهاند.
شکست قلعهنشین در یک جنگِ قلعهای یعنی از دست دادنِ همهی داراییها و مهتوک شدن همهی حرمتها. حال آن که شکست، در یک جنگِ میدانی دستِ بالا یعنی یک خسرانِ مادیِ قابلِ جبران.
آمریکا
همین نگاه است که امروز آمریکا را با صدایی گوشخراش در میانهی کنسرتِ جهانی به تکخوانی وادار میکند. او را از قارهای به قارهی دیگر میکشاند و عراق و افغانستان را میدانی میسازد برای جنگ. سادهاندیشی است که نفت را تنها عاملِ حمله به خاورمیانه بدانیم. آمریکا با این کار -انتقالِ میدانِ جنگ- هر سال هزاران یازدهِ سپتامبر را به جایی خارج از مرزهای جغرافیاییِ خود منتقل میکند. یعنی امنیتِ داخلیِ خود را در خارج تعریف میکند. و مهمتر این که تهدیداتِ امنیتی را به داخلِ افواجِ سربازانِ مزدور و حقوقبگیر میبرد نه در میانِ اقشارِ مردمِ غیرنظامی. امنیتِ کسانی به خطر میافتد که اصالتا برای شغلی پرخطر مزد میگیرند. این یعنی یک نگاهِ میدانی و نه یک نگاهِ قلعهای.
ایران
دشمنیِ ایران با ایالاتِ متحده، یک دشمنیِ
عمیقا معنوی است. یعنی نگاهِ غیرِ انسانیِ موجود در سلطهی جهانی، هیچ
زمانی نمیتواند با نگاهی انسانی پیوند بخورد. ایران، از سالها پیش با یک نگاهِ استراتژیک، در حین جنگِ عراق، به این حقیقت دست پیدا کرد که حرکت به سمتِ جنگِ میدانی تنها راهِ نجاتِ اوست. پس در حمایتِ غیرقابلِ انکارِ معنویِ ایران از مبارزانِ حزبالله جنوبِ لبنان، یک منفعتِ مادی نیز ملحوظ است. اگر ایالاتِ متحده نسبت به ایران تعرضی داشته باشد، میدانهای دیگری در عالم، به آتش کشیده خواهند شد. قلعهی صدام فتح شدنی است، اما میدانِ جمهوریِ اسلامی ایران، در خارج از مرزهای جغرافیایی گربهسانش گسترده شده است. یعنی مسالهی حمایت از فلسطین حتا با دیدِ منفعتگرایانه نیز قابلِ توجیه است.
و همین است که در نگاهِ مدیریتِ کلانِ ایران، عمقِ استراتژیکِ انقلابِ اسلامی را در نهضتهای آزادیبخش تعریف میکنند. با این ویژهگی میتوان امنیتِ داخلیِ کشور را تامین کرد.
*رضا امیر خانی*