دیگرگونه شیری
1
ذبح عظیم
1
- بارها مادرانِ مدینه ناگاه دستِ
کودکانشان را فشردهاند که:
- نگاه! پیامبرِ خدا اینگونه راه میرفت...
و پدران در مسجد به انگشتِ اشاره فرزندان را متوجه کردهاند:
- ببین! پیامبرِ خدا همینگونه نماز میخواند...
و پابهسنگذاشتههای لشگر نیز همین که ورا دیدند، سربرگرداندند که:
- وای بر تو عمر سعد! ما را به جنگِ پیامبرِ خدا آوردهای؟!
2
به سمتِ میدان که راه میافتد، هیچکدام از زنانِ اهلِ حرم، نگرانِ زخم نیستند،
جملهگی نگرانِ چشمزخماند. پس صدقه کنار میگذارند و تعویذ میخوانند که مبادا
ورا چشمِ شومی بیازارد.
اما راوی بایستی ظاهربین باشد. پس از چشمزخم نمینویسد و مینویسد که زخمها از
شماره بیرون بود. حتا از نگاشتنِ ظواهر نیز عاجز است!
و حالا همه پردهگیان کنارهی درگاهِ خیمه ایستادهاند و از او مهلتی میخواهند تا
سیر ببینندش. راه رفتنِ موزونِ علی را نشانه میگیرند و موزون میگویند: “مهلاً
مهلا“ بیتوجه به سجع موزون و مقفایی که ساعتی بعد راوی خواهد نوشت: “و او را قطعهقطعه
کردند؛ ارباً اربا“
3
نزدیک است میانِ چهار قبیلهی بزرگِ عرب، جدالی عظیم دربگیرد. روسای چند قبیله
ظرفی از خون فراهم میکنند و دستهای خود را در آن فرو میبرند تا پیمان ببندند که
مبادا دستِ دیگری افتخارِ نصبِ حجر را از ایشان برباید. لاشهخواران جدالی عظیم را
به انتظار نشستهاند.
عاقبت حکمیت جوانی تازهوارد را میپذیرند. پس حجرالاسود را میانِ عبای جوانی میگذارند،
که به نقلِ پیشگویان، مهرِ پیامبری بر شانه دارد. مردمان هلهله میکنند برای آن
که پس از این پیامبر خواهد شد چرا که جدالی ختم به خیر شده است.
و عبا از میراثِ پیامبر است. همان پیامبری که پروردگار در کتابش -نه به طعنه-
فرموده بود: “هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟ (رحمان-60)“
و حالا چهل قبیلهی بزرگِ عرب به جدالی عظیم فرا خوانده شدهاند. و این بار نه در
ظرفِ خون که در دشتِ خون دست آلودهاند و پیمان بستهاند مبادا که فتحی چنین شکوهمند
نصیبِ دیگران شود. و همان عبا اینبار از دوشِ پسرِ همان پیامبر برداشته میشود و
روی زمین پهن میشود. تا به جای سنگی سیاه، گوهری سرخ بر آن نهاده شود. شبیهترین
مردمان به همان پیامبر را در عبای همان پیامبر میگذارد. چرا که پارههای جسمِ
او را نمیتواند به بر بگیرد. پس اینبار اطرافِ عبا را جوانانِ بنیهاشم میگیرند
و نه حجر را به کعبه، که گوهر را به خیمه میبرند... مردمان برای آن که پسرِ پیامبر
است، هلهله میکنند چرا که جدالی ختم به خیر شده است.
.
.
.
و فدیناه بذبح عظیم! (صافات-107)
جنگ قلعه ای و جنگ میدانی
در عالم جنگها را به دوگونهی ساختاری افراز کردهاند. جنگهای قلعهای و جنگهای میدانی. سیرِ تمدنیِ بشری نشان میدهد که جنگآورانِ عالم آرام آرام از جنگهای قلعهای به سمتِ جنگهای میدانی تغییرِ ساختارِ نظامی دادهاند.
شکست قلعهنشین در یک جنگِ قلعهای یعنی از دست دادنِ همهی داراییها و مهتوک شدن همهی حرمتها. حال آن که شکست، در یک جنگِ میدانی دستِ بالا یعنی یک خسرانِ مادیِ قابلِ جبران.
آمریکا
همین نگاه است که امروز آمریکا را با صدایی گوشخراش در میانهی کنسرتِ جهانی به تکخوانی وادار میکند. او را از قارهای به قارهی دیگر میکشاند و عراق و افغانستان را میدانی میسازد برای جنگ. سادهاندیشی است که نفت را تنها عاملِ حمله به خاورمیانه بدانیم. آمریکا با این کار -انتقالِ میدانِ جنگ- هر سال هزاران یازدهِ سپتامبر را به جایی خارج از مرزهای جغرافیاییِ خود منتقل میکند. یعنی امنیتِ داخلیِ خود را در خارج تعریف میکند. و مهمتر این که تهدیداتِ امنیتی را به داخلِ افواجِ سربازانِ مزدور و حقوقبگیر میبرد نه در میانِ اقشارِ مردمِ غیرنظامی. امنیتِ کسانی به خطر میافتد که اصالتا برای شغلی پرخطر مزد میگیرند. این یعنی یک نگاهِ میدانی و نه یک نگاهِ قلعهای.
ایران
دشمنیِ ایران با ایالاتِ متحده، یک دشمنیِ
عمیقا معنوی است. یعنی نگاهِ غیرِ انسانیِ موجود در سلطهی جهانی، هیچ
زمانی نمیتواند با نگاهی انسانی پیوند بخورد. ایران، از سالها پیش با یک نگاهِ استراتژیک، در حین جنگِ عراق، به این حقیقت دست پیدا کرد که حرکت به سمتِ جنگِ میدانی تنها راهِ نجاتِ اوست. پس در حمایتِ غیرقابلِ انکارِ معنویِ ایران از مبارزانِ حزبالله جنوبِ لبنان، یک منفعتِ مادی نیز ملحوظ است. اگر ایالاتِ متحده نسبت به ایران تعرضی داشته باشد، میدانهای دیگری در عالم، به آتش کشیده خواهند شد. قلعهی صدام فتح شدنی است، اما میدانِ جمهوریِ اسلامی ایران، در خارج از مرزهای جغرافیایی گربهسانش گسترده شده است. یعنی مسالهی حمایت از فلسطین حتا با دیدِ منفعتگرایانه نیز قابلِ توجیه است.
و همین است که در نگاهِ مدیریتِ کلانِ ایران، عمقِ استراتژیکِ انقلابِ اسلامی را در نهضتهای آزادیبخش تعریف میکنند. با این ویژهگی میتوان امنیتِ داخلیِ کشور را تامین کرد.
*رضا امیر خانی*