دفترچه یادداشت

دفترچه یادداشت

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضا امیرخانی» ثبت شده است

جنگ قلعه ای و جنگ میدانی
در عالم جنگ‌ها را به دوگونه‌ی ساختاری افراز کرده‌اند. جنگ‌های قلعه‌ای و جنگ‌های میدانی. سیرِ تمدنیِ بشری نشان می‌دهد که جنگ‌آورانِ عالم آرام آرام از جنگ‌های قلعه‌ای به سمتِ جنگ‌های میدانی تغییرِ ساختارِ نظامی داده‌اند.

شکست قلعه‌نشین در یک جنگِ قلعه‌ای یعنی از دست دادنِ همه‌ی دارایی‌ها و مهتوک شدن همه‌ی حرمت‌ها. حال آن که شکست، در یک جنگِ میدانی دستِ بالا یعنی یک خسرانِ مادیِ قابلِ جبران.

آمریکا
همین نگاه است که امروز آمریکا را با صدایی گوش‌خراش در میانه‌ی کنسرتِ جهانی به تک‌خوانی وادار می‌کند. او را از قاره‌ای به قاره‌ی دیگر می‌کشاند و عراق و افغانستان را میدانی می‌سازد برای جنگ. ساده‌اندیشی است که نفت را تنها عاملِ حمله‌ به خاورمیانه بدانیم. آمریکا با این کار -انتقالِ میدانِ جنگ- هر سال هزاران یازدهِ سپتامبر را به جایی خارج از مرزهای جغرافیاییِ خود منتقل می‌کند. یعنی امنیتِ داخلیِ خود را در خارج تعریف می‌کند. و مهم‌تر این که تهدیداتِ امنیتی را به داخلِ افواجِ سربازانِ مزدور و حقوق‌بگیر می‌برد نه در میانِ اقشارِ مردمِ غیرنظامی. امنیتِ کسانی به خطر می‌افتد که اصالتا برای شغلی پرخطر مزد می‌گیرند. این یعنی یک نگاهِ میدانی و نه یک نگاهِ قلعه‌ای.


ایران
دشمنیِ ایران با ایالاتِ متحده، یک دشمنیِ عمیقا معنوی است. یعنی نگاهِ غیرِ انسانیِ موجود در سلطه‌ی جهانی، هیچ زمانی نمی‌تواند با نگاهی انسانی پیوند بخورد. ایران، از سال‌ها پیش با یک نگاهِ استراتژیک، در حین جنگِ عراق، به این حقیقت دست پیدا کرد که حرکت به سمتِ جنگِ میدانی تنها راهِ نجاتِ اوست. پس در حمایتِ غیرقابلِ انکارِ معنویِ ایران از مبارزانِ حزب‌الله جنوبِ لبنان، یک منفعتِ مادی نیز ملحوظ است. اگر ایالاتِ متحده نسبت به ایران تعرضی داشته باشد، میدان‌های دیگری در عالم، به آتش کشیده خواهند شد. قلعه‌ی صدام فتح شدنی است، اما میدانِ جمهوریِ اسلامی ایران، در خارج از مرزهای جغرافیایی گربه‌سانش گسترده شده است. یعنی مساله‌ی حمایت از فلسطین حتا با دیدِ منفعت‌گرایانه نیز قابلِ توجیه است.

و همین است که در نگاهِ مدیریتِ کلانِ ایران، عمقِ استراتژیکِ انقلابِ اسلامی را در نهضت‌های آزادی‌بخش تعریف می‌کنند. با این ویژه‌گی می‌توان امنیتِ داخلیِ کشور را تامین کرد.

*رضا امیر خانی*

۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۷

هنرمند باید بزاید! چند سالی یک‌بار. به همین ساده گی. ناقص یا سالم. بایستی بزاید. کسی، چیزی، طبیعی یا مصنوعی، آبستن‌ش کند و بعد هم بنشیند چند ماهی و عاقبت هم بزاید. روح‌القدس باشد، زعفرِ جنی یا خودٍ ابلیس! از کسی باید آبستن شود. در این مملکت، اصلِ گرفتاری آبستنیِ هنرمند است. ما نه از ابلیس آبستن می‌شویم نه از روح‌القدس. و بنا بر همین متاع‌مان بی‌مشتری می‌ماند که گفته بود متاعِ کفر و دین بی‌مشتری نیست...* رضا امیرخانی *

۱ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۳

بسم‌ الله الرحمن الرحیم. لایلافِ بشاگرد! ایلافهم رحله الشتاء و الصیف. فلیعبدوا رب هذا البیت. الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف...
و در تفسیر عشق خواهی دید که الذی بر نمی‌گردد به خدا، به خدای معمولیِ من و تو. بر می‌گردد به خدای حاج عبدالله والی

خوانده‌اید که در رسولِ خدا برای شما اسوه‌ای حسنه است؛ اما همیشه خیال می‌کنیم که باید زودتر سلام کنیم و گاهی اوقات به دیگران احسان کنیم و نمازِ اول وقت بخوانیم و... هیچ زمانی نفهمیدیم که اگر قرار باشد پیام‌بر اسوه‌ی حسنه باشد، بایستی پیام‌بری کرد. پیامِ خدا را به بنده‌گان خدا رساند. 

و او که آن بالاست برای هر امتی پیام‌رسانی فرو فرستاد تا حجت را بر ایشان تمام کند. بشاگرد نیز پیام‌رسانی دارد. همو که جاده‌های نکشیده را کشید، سدهای نساخته را ساخت، درخت‌های نکاشته را کاشت و همه‌ی این‌ها دست‌مایه‌ی کارش نبود. که دست‌مایه‌ی کارِ او انسان بود و او انسان ساخت.

**************************

داشتیم پایه‌ی آینه را نصب می‌کردیم. هر چه الکترود را تکان دادم افاقه نکرد و جرقه نزد. نگو علی اتصالِ دست‌گاهِ جوش را رها کرد. نگاهش کردم. به مردی اشاره کرد که با موتور ایستاده بود کنارِ آینه‌ی خورشیدی و جَکِ موتورش دستش بود.
- بی‌زحمت این قطعه را جوش بده اوستا!
دودل بودم. برق و الکترود و دست‌گاه، مالِ کارگاهِ کمیته امداد بود. به هر رو با خودم گفتم بعدتر هزینه‌اش را می‌ریزیم داخلِ صندوق. کارِ مرد را راه انداختیم. در حینِ کار برای‌مان از روستایش گفت که دو ساعتی فاصله داشت و کودکِ شش‌ماهه‌اش که تلف شده بود و گرسنه‌گی و خشک‌سالی و فقر و... کارش را راه انداختیم و برگشتیم سرِ آینه که یک‌هو هادی گفت:
- می‌گوید صد تومان بس است؟
نگاه کردم. موتورش را روی جک گذاشته بود و کنارِ صندوقِ صدقه‌ی کمیته‌ی امداد ایستاده بود. هیچ‌جای عالم، فقر و مناعت این قدر نزدیک نمی‌شوند. فقیر بودند، اما مفتقر نبودند.
حاج عبدالله مثل این متملقانِ متنسکِ ظاهرساز ننوشته بود استفاده‌ی شخصی ممنوع. کنارِ تلفن یک فرم زده بود و قیمتِ دقیقه‌ای مکالمات را برحسبِ شهرستان‌ها نوشته بود. کنارش هم یک صندوقِ صدقات.

حاج عبدالله والی

نمی‌دانم تا به حال به دقت به خادمان هیات‌های امام حسین نگریسته‌اید یا نه... نوکرند؛ اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمان‌های او را به واسطه‌ی او، متواضعانه اکرام می‌کنند. در بشاگرد همه خادمانِ دیگری‌اند. و هر کدام گمان می‌برد که دیگری -هر که باشد- مخدوم اوست.

۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۹