دفترچه یادداشت

دفترچه یادداشت

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: استفاده انسان در معاشرت دوگونه است؛ یکی استفاده از کلام است و دیگری مأنوس شدن؛ «یَدُ اللهِ مَعَ الجماعه»؛ وقتی چند مومن یک جا جمع می شوند و قلب‌ها همه یگانه است دست خدا هم آن جاست. «الجالسَهُ مُؤَثرَهٌ»؛ مجالست موثر است. آدم را عوض می‌کند و هیچ متوجه نیست. امیدوارم به زودی آثارش را پیدا کنی. ببینی که خدا درهایی را باز کرده است.


مجالست سلمان با پیامبر خدا خیلی قشنگ بود. تمام حواسش به حضرت بود. سوال نداشت. او «منّا اهل البیت» است، اما حدیث کم دارد. وقتی در محضر حضرت امیر(ع) می‌نشست، فقط حضرت را نگاه می‌کرد. حضرت فرمود: «مَن رانی رأَ الحقَّ»؛ کسی که مرا دید حق را دیده است. سلمان هم همین طور چشم دوخته بود به جمال امیرالمومنین(ع) و مرتب عکس بر می‌داشت. از علم علی(ع) و از اخلاق علی(ع) عکسبرداری می‌کرد. از بس که صدق و پاکی داشت.


امیدوارم شما هم به هر مومنی که برخورد می‌کنی قشنگ عکس برداری. عکاس نور می‌اندازد و عکس بر می‌دارد. شما هم ان شاء الله با همان نوری که خدا به شما عطا کرده است عکس می‌گیری.

۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۳۶

-

-          خمینی به ما یاد داد که وسط جنگ، هر روز صبح بلند شویم و دست مان را بگیریم به زانوی خودمان و بگوییم یا علی ... بگوییم یا خدا ... بعد رسیدیم به جایی که صبح به صبح بایستی می گفتیم یا دولت...

-          توی آمریکا صبح به صبح می گویند یا خودم! من فکر می کنم یا خودم بهتر باشد از یا دولت! یا خودم را یک جورهایی می شد تبدیلش کرد به یا علی ... اما یا دولت با هیچ سریشی نمی چسبد به یا علی...

گریزگاه ما در این است که دوباره برگردیم به سمت "یا خودم" تا برسیم به "یاعلی" و "الهی به امید تو"

"بخشی از رمان بیوتن اثر رضا امیر خانی"

۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۰۷

یک بحث راجع به آموزش و پرورش است که ضرورت دارد به آن بپردازیم. یک زمان خدمت یکی از مراجع عظام بودم، ایشان فرمودند در دهه 40 یک بررسی در تحصیلاتی که در حوزه علمیه انجام می‌شود کردم و دیدم یک طلبه می‌تواند وارد حوزه علمیه شود و بالاترین مراحل و سطوح را طی کند و به عنوان مجتهد از حوزه علمیه خارج شود. اما ضرورتی ندارد که این طلبه یک دوره قرآن کریم را تلاوت کرده باشد.

وی اظهار کرد: آن مرجع تقلید گفت من رفتم در جوانی درس تفسیر را راه انداختم. آن زمان آن درس جزو ذوقیات حوزه تلقی می‌شد ولی امروز تقریبا جزو دروس رایج تلقی می‌شود. یعنی می‌شود خیلی کارهای زیادی در این زمینه کرد.

من می‌خواهم با استناد به این حرف احتمالی را بررسی کنم. ما یک دانش‌آموز و نوآموز را از پیش‌دبستانی تحویل آموزش و پرورش می‌دهیم و 13 سال در خدمت آقایان در دولت‌های مختلف است. موفقیت تحصیلی این دانش‌آموز اول شدن در کنکور است و ریل فقط به این ختم می‌شود.

امیرخانی خاطرنشان کرد: این دانش‌آموز می‌تواند بیسواد وارد شود و حتی نفر اول کنکور باشد بدون اینکه حتی یک کتاب غیردرسی بخواند و این اولین خطاست و خطای دوم این است که شما می‌فرمایید ما چه کتابی را انتخاب کنیم. شما به عنوان آموزش و پرورش نباید کتاب را انتخاب کنید.

این نویسنده کتاب با بیان اینکه در آموزش و پرورش بهترین کسانی که انتخابگر کتاب است معلم‌ها هستند، گفت: ما یادمان رفته که معلمان ما می‌توانند بهترین کتابها را انتخاب کنند. باید دوباره نظامی بچینیم که معلم‌ها جایگاه خودشان را پیدا کنند. ما نمی‌توانیم در یک ساختار پژوهشی و یک هیئت پژوهشی بنشینیم و برای آموزش و پرورش به این بزرگی و برای 14 میلیون تصمیم بگیریم. خطا اینجاست.

وی ادامه داد: اگر ما به تنوع معلم‌ها احترام بگذاریم و آنها خودشان کتاب را انتخاب و به دانش‌آموزان معرفی کنند صنعت نشر عملا در یک روند طبیعی قرار می‌گیرد. آموزش و پرورش ما در ریلی است که به کنکور ختم می‌شود.

امیرخانی با طرح خواسته خود از آموزش و پرورش گفت: من اگر امروز خواسته‌ای از آموزش و پرورش داشته باشم این است که معلم‌ها بهترین انتخابگر کتاب هستند و باید کاری کنیم که دانش‌آموزها احساس کنند که با خواندن کتاب تعالی پیدا می‌کنند. متاسفانه همه چیز آموزش و پرورش متمرکز است به اینکه چه کتابی انتخاب کند. در حالی که مهمترین موضوع در آموزش و پرورش معلم است.

وی تصریح کرد: پیشنهاد می‌کنم تمامی کتابخانه‌های روستایی را به معلم‌ها بسپارند که آنها بهترین مشوق و انتخابگر کتاب هستند.
...

۱ ۱۶ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۹

ایمان شجری و نه ایمان حجری!

نکته‌ی اول: اگر از علمای حاضر در مجلس، مادر آگنس، حجت‌الاسلام زائری، مولوی حسین‌بر، شیخ علی احمد فکور، پدر دِیو بپرسیم که دین حق کدام دین است، همه‌گانی‌‌ترین راه، راهی است که همه آن را می‌شناسیم. "ادیان تفاوتی با یک‌دیگر ندارند. همه‌ی ادیان حق هستند..." نوعی تسامح در نظر... من با این نظر موافق نیستم. تسامح در نظر وجود ندارد. هر متدینی در یک صداقت انفسی، دینی را انتخاب می‌کند که در نظرش دین حق است و سهم حقیقت را در دین خود، بیش از سایر ادیان می‌داند. در صداقت آفاقی و برای دیگران نیز باید گفت که هر کدام از این علما که لباس عالمان دین خود را پوشیده‌اند، قطعا چنین نظری دارند و دین خود را درست‌ترین ادیان می‌دانند که مانند ما لباس نپوشیده‌اند. اگر کسی نزد خود صادقانه باور داشته باشد که ادیان همه در رسیدن به حقیقت مساوی‌ند، منطقا هیچ‌گاه هیچ دینی را نمی‌تواند اختیار کند.

من تسامح در نظر را امری ناممکن و منافقانه می‌دانم. آن‌چه بایستی باور داشت، تسامح در عمل است.

حالا اگر متدینی دین خود را به‌ترین ادیان دانست، آیا می‌تواند خود را به‌ترین خلق بداند؟

ریشه‌ی "تکفیری" همین‌جا شکل می‌گیرد. هیچ استدلالی، هیچ برهانی و هیچ شاهدی نیست که چون باور من و ایمان من، در نظر من، به حقیقت نزدیک‌ترین است، من نیز بر حق هستم!

هیچ پیام‌بری و هیچ عالم دینی چنین تفکری را ترویج نکرده است. من معتقدم مذهبی که انتخاب کرده‌ام، به‌ترین مذاهب است، اما در یک باور عمیق مذهبی توامان بایستی باور داشته باشم که من بدترین خلق خداوند هستم.

ایمان هرگز مومن را سنگ نمی‌کند... ایمان به خلاف علم، مومن را می‌لرزاند و در فاصله‌ی شک و یقین نگاه می‌دارد. ایمان مومنانه بیدی است نه سنگی... -و به تعبیر زیبای روح‌الله رضوی برای عزیزان عرب‌زبان‌مان- ایمان شجری و نه ایمان حجری!

ایمان حجری و باور سنگی را قرآن این‌چنین تصویر کرده است که:

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ

 و ایمان بیدی و باور شجری را مهم‌ترین شاعر ایرانی چنین توصیف کرده است که:

چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم...

همه‌ی عالمان مذاهب رسمی اسلام، حنفی، حنبلی، مالکی، شافعی و جعفری، هم‌واره چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزیده‌اند... و چنین کسانی هرگز نمی‌توانند خود را از دیگران برتر بدانند، اگر چه کارشان و ادعاشان در این است که مذهب‌شان را برتر بدانند. کتاب آسمانی من، برای کسانی که خود را برتر از دیگران می‌پندارند و بهشت را بالکل برای خود می‌دانند، نسخه‌ای کامل داده است؛ آرزوی مرگ!

قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (94) وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (95)

باور تکفیری حجری است و ایمان سالم شجری. این‌گونه نیست که تکفیری فقط در میان سلفی‌های اهل سنت باشد. اگر شیعه‌ای بر این باور بود که خود برترین خلق است و به مدد این برتری حقی بر دیگران دارد، شیعه‌ی تکفیری است. اگر بوش گفت که جنگ صلیبی در راه است، او مسیحی تکفیری است. صاحب باوری حجری که خود را بر حق می‌داند و برتر می‌پندارد...

۱۴ دی ۹۵ ، ۱۱:۳۶

به رغمِ مدعیانی که منعِ عشق کنند

جمالِ چهره‌ی تو حجتِ موجهِ ماست

امام و رهبر

۰۵ دی ۹۵ ، ۱۱:۳۵