ایمان شجری و نه ایمان حجری!
نکتهی اول: اگر از علمای حاضر در مجلس، مادر آگنس، حجتالاسلام زائری، مولوی حسینبر، شیخ علی احمد فکور، پدر دِیو بپرسیم که دین حق کدام دین است، همهگانیترین راه، راهی است که همه آن را میشناسیم. "ادیان تفاوتی با یکدیگر ندارند. همهی ادیان حق هستند..." نوعی تسامح در نظر... من با این نظر موافق نیستم. تسامح در نظر وجود ندارد. هر متدینی در یک صداقت انفسی، دینی را انتخاب میکند که در نظرش دین حق است و سهم حقیقت را در دین خود، بیش از سایر ادیان میداند. در صداقت آفاقی و برای دیگران نیز باید گفت که هر کدام از این علما که لباس عالمان دین خود را پوشیدهاند، قطعا چنین نظری دارند و دین خود را درستترین ادیان میدانند که مانند ما لباس نپوشیدهاند. اگر کسی نزد خود صادقانه باور داشته باشد که ادیان همه در رسیدن به حقیقت مساویند، منطقا هیچگاه هیچ دینی را نمیتواند اختیار کند.
من تسامح در نظر را امری ناممکن و منافقانه میدانم. آنچه بایستی باور داشت، تسامح در عمل است.
حالا اگر متدینی دین خود را بهترین ادیان دانست، آیا میتواند خود را بهترین خلق بداند؟
ریشهی "تکفیری" همینجا شکل میگیرد. هیچ استدلالی، هیچ برهانی و هیچ شاهدی نیست که چون باور من و ایمان من، در نظر من، به حقیقت نزدیکترین است، من نیز بر حق هستم!
هیچ پیامبری و هیچ عالم دینی چنین تفکری را ترویج نکرده است. من معتقدم مذهبی که انتخاب کردهام، بهترین مذاهب است، اما در یک باور عمیق مذهبی توامان بایستی باور داشته باشم که من بدترین خلق خداوند هستم.
ایمان هرگز مومن را سنگ نمیکند... ایمان به خلاف علم، مومن را میلرزاند و در فاصلهی شک و یقین نگاه میدارد. ایمان مومنانه بیدی است نه سنگی... -و به تعبیر زیبای روحالله رضوی برای عزیزان عربزبانمان- ایمان شجری و نه ایمان حجری!
ایمان حجری و باور سنگی را قرآن اینچنین تصویر کرده است که:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ
و ایمان بیدی و باور شجری را مهمترین شاعر ایرانی چنین توصیف کرده است که:
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم...
همهی عالمان مذاهب رسمی اسلام، حنفی، حنبلی، مالکی، شافعی و جعفری، همواره چو بید بر سر ایمان خویش میلرزیدهاند... و چنین کسانی هرگز نمیتوانند خود را از دیگران برتر بدانند، اگر چه کارشان و ادعاشان در این است که مذهبشان را برتر بدانند. کتاب آسمانی من، برای کسانی که خود را برتر از دیگران میپندارند و بهشت را بالکل برای خود میدانند، نسخهای کامل داده است؛ آرزوی مرگ!
قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (94) وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (95)
باور تکفیری حجری است و ایمان سالم شجری. اینگونه نیست که تکفیری فقط در میان سلفیهای اهل سنت باشد. اگر شیعهای بر این باور بود که خود برترین خلق است و به مدد این برتری حقی بر دیگران دارد، شیعهی تکفیری است. اگر بوش گفت که جنگ صلیبی در راه است، او مسیحی تکفیری است. صاحب باوری حجری که خود را بر حق میداند و برتر میپندارد...